محمد ناقوس

محمد ناقوس

زباله دونی افکار من
محمد ناقوس

محمد ناقوس

زباله دونی افکار من

اشتباه کن ...

چند خط حرف دل بی آرایه، بی قاعده،بی چهار چوب ،

چند وقتیست از حوالی خانه ات که میگذرم با چشم به دنبال یک اتفاق ساده میگردم،

اتفاقی به کوچکی دیدنت میان آدمها و به بزرگی دیدنت بعد از آن همه ندیدنها، 

آنقدر میخکوب آن خیابان میشوم که گویی یک عمر آن حوالی را ندیده ام...

اما خودم میدانم که کجای کار میلنگد، 

من تورا از آن خیابان طلب دارم 

پنجره ی اتاقت از دوردست التماسم میکند ، 

نرده های آهنی حفاظ پشت تراس خانه ات مرا محبوس خود کرده اند و راهی جز فرار از میان آن هم خواستن نذاشته است ...

سرم را بر میگردانم از آن برمودای شهر ولی قلبم همچنان چهار میخ آن نقطه از زمین است .

چگونه میشود داشتَنت را تنها برای لحظه ای کوتاه؟

چگونه میشود تصویر قامتت را از میان عابران این خیابان ؟

تا به کی تورا میان این مردم نقاشی کنم ؟

تا به کی شباهت های تورا با این و آن حکاکی کنم ؟

تا کجا بدون تو در کنار تو قدم بزنم ؟

تا به کی خیره به گوشه ای اشعار تو را خطاطی کنم ؟

تا به تقاص کدامین گناه، قلبم دلتنگم را به بازی بگیرم ؟

آخر بیا یک بار هم که شده، اشتباهیو اتفاقی از میان پرده ی سیاه چشمان خسته ام عبور کن .

اصلا بیا یک بار هم که شده محض رضای خدا اشتباه کن....


:::محمد ناقوس:::


نظرات 1 + ارسال نظر
vahid پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 13:10 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

ما در طول زندگی مان به بسیاری از سرزمین ها سفر می کنیم.سرزمین های دور و نزدیک، غریبه و آشنا و اگر هوشیار باشیم می شود که نواهایی را دریابیم، زمزمه هایی، رازهایی که به ما می گویند برای چه چیزی به این سفر می رویم و در این سفر باید در پی دست یافتن به چه چیزی باشیم. در پی کشف چه چیزی.

هر سفری حرکتی ست به درون. تمرینی ست برای نزدیک تر شدن به بخش پنهان وقایع. گذر کردن از شکل ظاهری اتفاقات و آماده شدن برای در آغوش کشیدن حقایق بزرگی که ناگاه از دل تاریکی بیرون می آیند و اگر پذیرایشان باشیم چنان ما را به تمامی دربر می گیرند که ابیات شعری ناتمام می شویم که آرامش و آگاهی ما را می سرایند...

بله بله استفاده فرمودیم... ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد