محمد ناقوس

محمد ناقوس

زباله دونی افکار من
محمد ناقوس

محمد ناقوس

زباله دونی افکار من

آبیو سبز میشوم...

حِـــس میکـــنم عشقِ تورا ، آبیو سَـــبز میشوم...
به یادِ بوسه هـــایِ تو ، دوباره مَســـت میشوم...
دوباره غَـــرق میشَوم ، میانِ خاطـــراتِ تو...
ببین چه ســـاده میروَم ، به قلـــبِ قصـــه هایِ تو...
ببین که چنـــد ســـالِ من، به پایِ تو نشسته اَم... 
نشسته ای به پایِ من، کـــه از خـــدا گذشته ام...
تمـــامِ شهـــر پر شُد از، حســـادت از هـــوایِمان... 
هـــوایِ پُر لِطـــافتِ بهـــارِ عشقِ پاکِمـــان... 
بدان که عاشـــقِ تو اَم، و اِفتخـــار میکـــنم...
ترانه هـــایِ عشقتو ، به رویِ ســـاز میکـــنم...
به آسمـــان نگـــاه کن، مَنَم نگـــاه میکـــنم...
دوباره باز ناز کن ، که من نیاز میکـــنم... 

::: محمـــد ناقـــوس ::

تازگی گفت بیا...

تازگی گفت :بیا فاصله را بیشتر از پیش کنیم

یه کمی معمولی 

یه کمی مصنوعی

یه کمی سَردتر از قبل بخندیم به هم

ساده هم نامِ قدیما مثلِ یک دوست شَویم

باشه ای دوست قبول

میشوم کور قبول

میشوم معمولی

میشوم مصنوعی

ساده از نوع قدیمیش به تو میخندم

ولی اما تو بدان در خلوتم من همچنان ، دورِ هوایِ عِشقِ تو میچَرخَم


::: محمد ناقوس :::

مادرم...

لال! هیس!

تو قادر به گفتن نیستی...

مادر بزرگتر از قلم ، افکار ، کلمات و شعور توست...

ساکت بنشین و دستهایش را تماشا کن..


+روزت مبارک مادرم

خسته نباشی هنرمند...

امروز کنارِ پیرمردی فقیر که گوشه ای از پیاده رو نشسته بود و با سازِ کُهنه اش مینواخت نشستم.

همه رَد میشدندو سکه ای می انداختند، 

 پیرمرد اما انگار با هر سکه سَری تکان میدادو آهی میکشید.

 من پولی نداشتم که کمکش کنم اما شانه هایش را فشردم و گفتم خسته نباشی هنرمند،

 پیرمرد سرش را رو به من کردو بارید...

اما گویا که اینبار اشکهایش طعم شوق و خوشحالی داشت...

 انگار که عمری بود که همه ی مردم شهر برای احساسِ بزرگ هنرمندی اش سکه می انداختند.


:::محمـــد ناقـــوس:::

ای کاش که لبهای تو میخانه ی من بود...

ای کاش کسی از دل دیوانه ی تو قاصد من بود...
ای کاش کسی مثل تو در خانه ی من بود...
ای کاشک که این باده کمی بوی تو میداد...
ای کاش که لبهای تو میخانه ی من بود...


:::محمـــد ناقـــوس:::

منطقی ترین دیالوگی که شنیدم...

دوست داشتن کسی که لیاقت دوست داشتن رو نداره، یه جور اصراف در محبته...

این بهترین دیالوگی بود که تو یک فیلم ایرانی شنیدم 

+ اسم فیلمو هم یادم نمیاد، حوصله ی فکر کردنم ندارم، 

عیدتون مبارک ¡! ¡! ¡

ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﯽ ﻧﺪﻭﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﻣﺎ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﻢ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ... |:
ﺑﺮﯾﺪ ﻓﮑﺮ ﺩﻫﻪ ﻓﺎﻃﻤﯿﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺁﺑﻪ |:
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺩﺭﺻﺪ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﻪ