محمد ناقوس

زباله دونی افکار من

محمد ناقوس

زباله دونی افکار من

سراب هر جاده ایست...

سَـــرآبِ هَر جـــاده ایست دیدنِ رویِ مـــاهَت...

این روزهـــا همـــه از دور شبیه تو شـــده اند...

نمیدانم آغـــوشَت در کـــدام کوچـــه اِنتظارَم را میکشَد که تمـــامِ شهـــر بویِ تورا میدهد...

امـــا من باز هـــم میگـــردم...

کوچـــه به کوچـــه، خـــیابان به خـــیابان، تاکـــسی به تاکـــسی، مـــترو به مـــترو...

لبخـــندَت اِنگـــار میانِ لَبهـــایِ این جَمـــاعَت تَقســـیم شـــده است...

گـــویا نگـــاهَت را در مَـــرکزِ شهـــر جـــیره بندی کرده اندو سَهـــمِ هر نَفر، لَرزاندَنِ دلِ من اَستو بَس...

و من همـــه یِ اینهـــا را یِکجـــا در تو میخـــواهم...

پَس کُجـــا در اِنتظارَمی...

کـــاش همین نزدیکی...

شـــاید کمی دورتر...


:::محمـــد ناقـــوس:::

نظرات 1 + ارسال نظر
vahid پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 19:32 http://vahidmahmoodiyan.blogsky.com

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی شود

باید بگویم اسم دلم دل نمی شود

دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند

دیوانه ی تو است که عاقل نمی شود

تکلیف پای عابرمان چیست آیه ایی

از آسمان فاصله نازل نمی شود

خط میزنم غبار هوا را که بنگرم

آیا کسی ز پنجره داخل نمی شود ؟

....

می خواستم رها شوم از عاشقانه ها

دیدم که در نگاه تو حاصل نمی شود

تا نیستی تمام غزل ها معلق اند

این شعر مدتی ست که کامل نمی شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد